تصاویر نقاشی های دیجیتالی
دوستان از این تصاویر در کار های خود ایده بگیرید آرامش اینترنت ::برای دیدن تصاویر به ادامه ی مطلب بروید::
دوستان از این تصاویر در کار های خود ایده بگیرید آرامش اینترنت ::برای دیدن تصاویر به ادامه ی مطلب بروید::
تا حالا دقت کردین اونقدر که پراید جون ایرانی هارو گرفت ، اسکندر مقدونی و چنگیز خان نگرفتن ؟!
تا حالا دقت کردین احتمال اینکه جهتی که USB رو تو بار اول وصل میکنی درست باشه یک در میلیونه !
تا حالا دقت کردین تو مدرسه و دانشگاه همیشه کلاسای دیگه زودتر از کلاسی که ما توشیم تعطیل میشن ؟ چرا ؟؟
تا حالا دقت کردین همه مجری های صدا و سیما دوست دارن بیشتر در خدمت مهمان برنامه باشن اما وقت برنامه این اجازه رو بهشون نمیده ؟!
تا حالا دقت کردین وقتی یه نفر شمارو دعوت به دیدن یه فیلمی که قبلا خودش دیده میکنه ، تو مدت فیلم یه جوری نگاتون میکنه که انگار خودش فیلمو ساخته ؟!
تا حالا دقت کردین وقتی غیبت می کنیم یکی میگه غیبت نکن ، همون لحظه میگیم جلو روشم میگم !
تا حالا دقت کردین هرکی پراید داره میخواد بفروشه ۲۰۶ بگیره !
تا حالا دقت کردین وقتی توی یه جمعی یکی میگه اون تلویزینو کمش کن ،ی کی دیگه از اونور میگه اصن خاموشش کن !
تا حالا دقت کردین بعضی حرفارو هر چقدم بقیه بگن ، تا خودت تجربه نکنی و به غلط کردن نیفتی باور نمی کنی !
تا حالا دقت کردین وقتی یک چبز خنده دار میگی یهو چند نفر با هم میخندن ! بعدش میفهمی اونا به چیز دیگه خندیدت نه به تو !
تا حالا دقت کردین ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺗﺮﯾﻦ ﻗﺴﻤﺖ ﺧﻮﺍﺏ ﺍﻭﻥ ۵ ﺩﻗﯿﻘﻪﯼ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻻﺭﻡ ﻣﻮﺑﺎﯾﻠﻪ !
تا حالا دقت کردین اگه مشت کنین انگشتاتون با هم برابر می شه اما اگه دستتون رو صاف بگیرین انگشتها برابر نمی شن ! ( جان من تست کن ! )
تا حالا دقت کردین ۹ ماهی که تو شکمِ مامانمون هستیم ، جزء سنمون حساب نمیشه !
تا حالا دقت کردین بعضی وقتا یه صحنه ای رو میبینید احساس میکنید که قبلا یه جایی اونو دیدید و حالا داره تکرار میشه !
تا حالا دقت کردین هر سال تو مصاحبه ها همه مردم میگن برنامه های تلویزیون خیلی خوب بوده و نسبت به پارسال بهتر شده !
تا حالا دقت کردین ده درصد آخر باتری گوشی چه با برکته !
البته گذشته اینجوری بوده . الان که 360 درجه برعکس شده .
مردا هم مردای عصر حَجَر !!!
حكايت!
مردی، اسب اصیل و بسیار زیبایی داشت که توجه هر بینندهای را به خود جلب
میکرد. همه آرزوی تملک آن را داشتند.
باديهنشین ثروتمندی پیشنهاد کرد که اسب را با دو شتر معاوضه کند، اما مرد
موافقت نکرد.
حتی حاضر نبود اسب خود را با تمام شترهای مرد باديهنشین تعویض کند.
باديهنشین با خود فکر کرد: حالا که او حاضر نیست اسب خود را با تمام دارایی
من معاوضه کند، باید به فکر حیلهای باشم.
روزی خود را به شکل یک گدا درآورد و در حالی که تظاهر به بیماری میکرد، در
حاشیه جادهای دراز کشید.
او میدانست که مرد با اسب خود از آنجا عبور میکند. همین اتفاق هم افتاد...
مرد با دیدن آن گدای رنجور، سرشار از همدردی، از اسب خود پیاده شد به طرف مرد
بیمار و فقیر رفت و پیشنهاد کرد که او را نزدیک پزشک ببرد.
مرد گدا نالهکنان جواب داد: من فقیرتر از آن هستم که بتوانم راه بروم.
روزهاست که چیزی نخوردهام و نمیتوانم از جا بلند شوم. دیگر قدرت ندارم.
مرد به او کمک کرد که سوار اسب شود. به محض اینکه مرد گدا روی زین نشست، پاهای
خود را به پهلوهای اسب زد و به سرعت دور شد.
مرد متوجه شد که گول باديهنشین را خورده است. فریاد زد: صبر کن! میخواهم
چیزی به تو بگویم.
باديهنشین که کنجکاو شده بود، کمی دورتر ایستاد.
مرد گفت: تو اسب مرا دزديدی. دیگر کاری از دست من برنمیآید، اما فقط کمی
وجدان داشته باش و یک خواهش مرا برآورده کن.
"برای هیچکس تعريف نکن که چگونه مرا گول زدي..."
باديهنشین تمسخرکنان فریاد زد: چرا باید این کار را انجام دهم؟!
مرد گفت: چون ممکن است، زمانی بیمار درماندهای کنار جادهای افتاده باشد. اگر
همه این جریان را بشنوند، دیگر کسي به او کمک نخواهد کرد.
باديهنشین شرمنده شد. بازگشت و بدون اینکه حرفی بزند ، اسب اصیل را به صاحب
واقعی آن پس داد...
برگرفته از کتاب بالهايي براي پرواز نوشته: نوربرت لايتنر
كلك مردانه
شخصی نقل میکرد که وقتی به شیراز رفته بودم و در خانه پیرزنی جهت اقامت وارد شدم ، ناگاه در فضای خانه دختر صاحبخانه را دیدم و یکدل نه که صد دل عاشق او شدم . نزد پیرزن رفته و شرح حال خودم را گفتم .
پیرزن گفت : این مطلب بسیار سهل و آسان است تو فقط تدارک عروسی را بگیر باقی کارها را من درست می کنم .
پس مبلغی پول از من گرفته و بعد از ساعتی جمعی از زنان و مردان را به خانه آورد ، پس ملائی به نزد من امده و من او را وکیل نمودم .
آنگاه صیغه عقد خوانده و دهان ها شیرین شد ، پس از ساعتی همه رفتند و من را که بیصبرانه منتظر ورود به حجله بودم را تنها گذاشتند .