ارسال مطلب جدید
ویرایش

کدهای پیشواز مجید خراطها (ایرانسل



کدهای پیشواز مجید خراطها ،گلچین شده برای شنگول آبادی ها

توجه:به منظور جلوگیری از شلوغی در صفحه ی اول ،کل مطلب رو در ادامه ی مطلب قرار داده ایم.

 

تمامی کد های برای شرکت ایرانسل میباشد.

کد

نام

اثری از

٣٣١١٢٩٧

آهای تو

علی خزائی

٣٣١١٢٩٩

این تو نیستی

علی خزائی

٣٣١١٢٩٨

حرفمو بشنو

علی خزائی

٣٣١١٣٠٠

خاطره

علی خزائی

٣٣١١٣٠١

یکی بود یکی نبود

علی خزائی

 

ادامه →

کد های پیشواز محسن چاوشی


گلچینی از کدهای پیشواز محسن چاوشی مخصوص ایرانسلی ها (سری اول)

توجه:به منظور جلوگیری از شلوغی در صفحه ی اول ،کل مطلب رو در ادامه ی مطلب قرار داده ایم.

 

 

محسن چاووشی     گوشیو بردار     ۲۲۱۱۲۷
محسن چاووشی     اسیری     ۳۳۱۱۰۱۰
محسن چاووشی     بازار خرمشهر     ۳۳۱۱۰۱۱
محسن چاووشی     بازار خرمشهر    ۳۳۱۱۰۱۲
محسن چاووشی     -بخوان امشب     ۳۳۱۱۰۱۳
محسن چاووشی -    چهار دیواری     ۳۳۱۱۰۱۴
محسن چاووشی     -حراج      ۳۳۱۱۰۱۸
محسن چاووشی     -خنده     ۳۳۱۱۰۱۹
محسن چاووشی     -دریاچه مرده     ۳۳۱۱۰۱۵
محسن چاووشی      -دل شوره    ۳۳۱۱۰۱۶
محسن چاووشی      -دور آخر    ۳۳۱۱۰۱۷
محسن چاووشی     -راه کربلا     ۳۳۱۱۹۱۹
محسن چاووشی     -ژاکت     ۳۳۱۱۰۲۲
محسن چاووشی     -سنگ صبور     ۲۲۱۱۱۳۰
محسن چاووشی     -رفیق من      ۲۲۱۱۱۲۹
محسن چاووشی     -زخم زبون     ۲۲۱۱۱۳۱
محسن چاووشی     -من با تو خوشم     ۲۲۱۱۱۲۸
محسن چاووشی     -ظهر عطش     ۲۲۱۱۳۰۱
محسن چاووشی     -غدیر خون     ۲۲۱۷۱۷

 

ادامه →

کد های پیشواز خنده دار و سرکاری مخصوص ایرانسل



چند کد پیشواز خنده دار و سر کاری مخصوص ایرانسلی ها ، آماده شده برای شنگول آبادی ها

توجه:به منظور جلوگیری از شلوغی در صفحه ی اول ،کل مطلب رو در ادامه ی مطلب قرار داده ایم.

 

دوستان توجه کنن: برای خرید و فعال سازی کد آهنگ را به ۷۵۷۵ ارسال نمایید”

لیست کدها:

مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد ۳۳۱۲۱۳۷

خنده ۲۲۱۱۰۹

شبح ۲۲۱۱۱۶

جوجه ۳۳۱۱۲۰

گاو دیوانه ۳۳۱۱۲۵

ویندوز ۳۳۱۱۴۷

صدای جنگل ۲۲۱۱۲۴

تلفن مورد نظر خاموش میباشد ۳۳۱۲۱۶۸

چهارشنبه سوری ۳۳۱۲۱۴۰

 

به زودی کدهای بیشتری به لیست اضافه می شود !

ادامه →

اس ام اس سئوالی

 

اس ام اس یا پیامک مخصوص سوال کردن و معمایی برای شنگول آبادی ها

توجه:به منظور جلوگیری از شلوغی در صفحه ی اول ،کل مطلب رو در ادامه ی مطلب قرار داده ایم.

 

**********شنگول آباد**********

اگر میتونستی از هرکسی یه صفت برای خودت برداری

از من چی برمیداشتی !؟

واسه همه بفرست جواب های جالبی میگیری

ولی اول جواب من رو بده !

**********شنگول آباد**********

اگر خودکار بهت بدن که اندازه یه جمله جوهر داشته باشه

چی باهاش مینوشتی ؟

**********شنگول آباد**********

مردی با زنی در خیابان راه میرفتند

یکی سوال کرد که چه نسبتی با هم دارید ؟

مرد گفت : مادر شوهر این زن ، با مادر زن من ، دختر و مادر هستند

نسبت این مرد و زن چیست !؟

(جواب : مرد با عروس خود راه میرفته )

منتها شما جواب رو برای دوستتون نفرستید

بذارید توی خماری بمونه !

**********شنگول آباد**********

اگر توی یک کشتی باشی و ۵ تا حیوون داشته باشی

گاو ، گوسفند ، پلنگ ، اسب ، جوجه

طوفان میشه مجبوری ۴ تاشون رو بندازی تو دریا ، کدوم رو نگه میداری ؟

پلنگ = غرورت

گوسفند = خانوادت

گاو = مال و درایی

جوجه = بچه ات

اسب = عشقت

**********شنگول آباد**********

اگر یک روزی قرار باشه که دیگه منو نبینی

آخرین حرفی که بهم میزنی چیه ؟

فقط یک جمله باشه

**********شنگول آباد**********

اگر بتونی از صفات یا عادت بد من چیزی رو حذف کنی

چی رو انتخاب میکردی !؟

(بدون رو دروباسی بگو !)

**********شنگول آباد**********

اگر اتوبوسى را با ۴٣ مسافر از مشهد به سمت تهران برانید و در نیشابور ۵ مسافر را پیاده کنید و ٧ مسافر جدید سوار کنید و در دامغان ٨ مسافر را پیاده و ۴ نفر را سوار کنید و سرانجام پس از ١۴ ساعت به تهران برسید، نام راننده اتوبوس چیست؟

**********شنگول آباد**********

امروز روز جهانی فضولیه!

۱ سوال که ته دلت مونده ازم بپرس قول میدم جواب بدم !

**********شنگول آباد**********

 

ادامه →

داستان کوتاه

 


 

 

در زمان‌های‌ دور، مرد خسیسی زندگی می کرد. او تعدادی شیشه برای پنجره های خانه اش سفارش داده بود . شیشه بر ، شیشه ها را درون صندوقی گذاشت و به مرد گفت باربری را صداکن تا این صندوق را به خانه ات ببرد من هم عصر برای نصب شیشه ها می آیم .

 

از آنجا که مرد خسیس بود ، چند باربر را صدا کرد ولی سر قیمت با آنها به توافق نرسید. چشمش به مرد جوانی افتاد ، به او گفت اگر این صندوق را برایم به خانه ببری ، سه نصیحت به تو خواهم کرد که در زندگی بدردت خواهد خورد.

باربر جوان که تازه به شهر آمده بود ، سخنان مرد خسیس را قبول کرد. باربر صندوق را بر روی دوشش گذاشت و به طرف منزل مرد راه افتاد.

کمی که راه رفتند، باربر گفت : بهتر است در بین راه یکی یکی سخنانت را بگوئی.

مرد خسیس کمی فکر کرد. نزدیک ظهر بود و او خیلی گرسنه بود . به باربر گفت : اول آنکه سیری بهتر از گرسنگی است و اگر کسی به تو گفت گرسنگی بهتر از سیری است ، بشنو و باور مکن.

باربر از شنیدن این سخن ناراحت شد زیرا هر بچه ای این مطلب را می دانست . ولی فکر کرد شاید بقیه نصیحتها بهتر از این باشد. (وب سایت شنگول آباد)

همینطور به راه ادامه دادند تا اینکه بیشتر از نصف راه را سپری کردند . باربر پرسید: خوب نصیحت دومت چه است؟

مرد که چیزی به ذهنش نمی رسید پیش خود فکر کرد کاش چهارپایی داشتم و بدون دردسر بارم را به منزل می بردم . یکباره چیزی به ذهنش رسید و گفت : بله پسرم نصیحت دوم این است ، اگر گفتند پیاده رفتن از سواره رفتن بهتر است ، بشنو و باور مکن.

باربر خیلی ناراحت شد و فکر کرد ، نکند این مرد مرا سر کار گذاشته ولی باز هم چیزی نگفت.

دیگر نزدیک منزل رسیده بودند که باربر گفت: خوب نصیحت سومت را بگو، امیدوارم این یکی بهتر از بقیه باشد. مرد از اینکه بارهایش را مجانی به خانه رسانده بود خوشحال بود و به مرد گفت : اگر کسی گفت باربری بهتر از تو وجود دارد ، بشنو و باور مکن

مرد باربر خیلی عصبانی شد و فکر کرد باید این مرد را ادب کند بنابراین هنگامی که می خواست صندوق را روی زمین بگذارد آنرا ول کرد و صندوق با شدت به زمین خورد ، بعد رو کرد به مرد خسیس و گفت اگر کسی گفت که شیشه های این صندوق سالم است ، بشنو و باور مکن.

از آن‌ پس، وقتی‌ کسی‌ حرف بیهوده می زند تا دیگران را فریب دهد یا سرشان را گرم کند ، گفته‌ می‌شود که‌ بشنو و باور مکن.

 

ادامه →

جملات عاشقانه کوتاه

 

به من نخند یه روز دلت دل به کسی میبنده اون روز میبینی عاشقی گریه داره نه خنده!!


 

منهم یه روز میخندیدم به اشک سرد عاشق باور نمیکرد دل من ناله و درد عاشق...!!!

 

زندگی به من آموخت چگونه اشک بریزم اما اشک به من نیاموخت چگونه زندگی کنم


 

در یک زندگی , در یک بودن زندگی را به دست مرگ بخشیده ام آه در دلم به سکوت نشسته

 


 

وفریادم زیر شلاق سایه ها شکسته کویر بی تاب تنم در تمنای دستان تو میسوزد با من بمان

 


 

حتی به اندازه یک لحظه

 

 رسیـــدی به سادگـــــــی رو رویاهام یه خــطّ قرمــز کشیدی اگر چه یادت نمیـــــــاد امّا می خوام دعــــات کنم بر نمی گـردی ولی

من

بازم می خــوام صدات کنم

 اگر نمئ توانیم آن چیزی راکه دوست داریم به دست آوریم پس بیایید آن چیزی راکه به دست

می آوریم دوست بداریم

 

این دفعه اگه داشت بارون میومد از زیرش فرار نکن برو زیر بارون ببین چنتا از دونه های بارون رو


 

میتونی بگیری اندازه قطره های بارونی که تونستی بگیری دوستم داری اندازه قطراتی که نتونستی

 

 


 

 

بگیری

 


 

دوست دارم

 

 

تا به کی باید رفت از دیاری به دیاری دگر نتوانم ,نتوانم جستن هر زمان عشقی و دیاری دگر کاش ما, آن دو

پرستو بودیم که همه عمرسفر می کردیم از بهاری به بهاری دگر


 

اگر باران بودم ،آنقدر می باریدم تا غبار غم از دلت بردارم اگر اشک بودم ، مثل باران بهاری به پایت

 

 

می گریستم

 

اگر گل بودم شاخه ایی از وجودم را تقدیم وجود عزیزت میکردم اگر عشق بودم ،‌آهنگ دوست

 


 

 

داشتن را

 


 

برایت می نواختم

 


 

ولی افسوس که

 


 

نه بارانم ،‌نه اشک ،‌نه گل و نه عشق اما هر چه هستم

 

 

 

 

دوستت دارم

 

 

 

 

اگر دبیر ریاضی بودم ثابت میکردم که چگونه شعاع نگاهت از مرکز قلبم می گذرد


 

اگر دبیر شیمی بودم نام تو را در قلبم پخش می کردم تا محلول با محبت شود

 

اگر دبیر دینی بودم می دانستم که بعد از خدا تو را می پرستم


 

 اگر دبیر جغرافی بودم می دانستم که خوش آب و هوا ترین منطقه آغوش گرم تو است و اگر دبیر

 

 


 

 

زبان بودم

 


 

با زبان بی زبانی می گفتم

 

 


 


 

 

عاشقتم

 

 

 

دلم برای تنهایی میسوزد چرا هیچکس او را دوست ندارد مگر او چه گناهی کرده که تنها شده

 

جرم تنهایی چیست که هیچکس او را نمیخواهد دیشب تنهایی از اتاقم گذشت دنبالش دویدم ولی

 

او رفته بود.تنهای تنها نیمه شب او را مرده کنار حوض خانه پیدا کردم از گریه چشمانش قرمز

 

بود برایش گریستم آخر او از تنهایی مرده بود تنهایی مردو من تنها تر شدم....



عشق را دوست دارم ولی نه در قفس بوس را دوست دارم نه در هوس

 

تو را دوست دارم تا آخرین نفس

 

می نویسم با دستی لرزان و قلبی شکسته با چشمی گریان می نویسم از شور عشق از تو

 


 

 


 

 

تا کهباور کنی دیوانه وار دوستت دارم

 

 

در خواب ناز بودم شبی

 

 دیدیم کسی در می زند

 

در را گشودم روی او

 

دیدم غم است در میزند

 

 ای دوستان بی وفا

 

 از غم بیاموزید وفا

 

 غم با آن همه بیگانگی

 

 

 

 هر شب به من سر می زند

 

 

من همون تک درخت خشکیده توی  کویر داغ تنهایی ام که همه بردنم ازیاد

گاهی گم  کرده راهی از کنارم میگذشت تکیه بر ساقه خشکیده ام می دادو با خنجری در

دستانش ساقه ام را نوازش میکرد ولی چه زود از من خسته میشدو می رمید

اه گرمای کویر تنهایی ریشه ام را خشکانده

شاید رهگذر دیگری در شب ساقه ام را به آتش زند

ولی اگر سوزاندن ساقه ام خاطر تنهای او را پر کند

پس به او می گویم بسوزانم چرا که زخم خنجر دیرینه بر ساقه دارم

خشکیده ام تنها و بی پناهم

بسوزان و جودم را خاکستر کن .......

بسوزان که بدادم رسیده ای

سوختم سوختم ای قوم رهایم نکنید

سر به صحرا زدم از ننگ سر عاقل خویش

ـــــــــــــــــــــــــ

دفتر عشـــق که بسته شـد

 

دیـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــدم

 

خونـم حـلال ولـی بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون

 

به پایه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم

 

اونیکه عاشـق شده بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود

 

بد جوری تو کارتو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد

 

برای فاتحه بهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت

 

حالا باید فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد

 

تــــموم وســـعت دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو

 

بـه نـام تـو سنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم

 

غــرور لعنتی میگفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت

 

بازی عشـــــقو بلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم

 

از تــــو گــــله نمیکنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

 

از دســـت قــــلبم شاکیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

 

چــرا گذشتـــم از خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم

 

چــــــــراغ ره تـاریکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیم

 

دوسـت ندارم چشمای مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن

 

فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه

 

چه خوب میشه تصمیم تــــــــــــــــــــــــــــــــو

 

آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه

 

دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه

 

بزن تیر خــــــــــــــــــلاص رو

 

ازاون که عاشقــــت بود

 

بشنواین التماس رو

 

 

ادامه →

جدیدترین اس ام اس های عاشقانه بهار 1390

 

 

جدیدترین اس ام اس های عاشقانه بهار 1390
کم نامه ی خاموش برایم بفرست / از حرف پرم گوش برایم بفرست / دارم خفه می شوم در این تنهایی / لطفا کمی آغوش برایم بفرست …

جهت خواندن به ادامه مطلب مراجعه کنید …

________________________

می گویند خدا تنهاست ما که خدا نیستیم پس چرا تنهاییم؟

________________________

نوازشم کن
نترس
تنهایی واگیر نداره

________________________

دست بر شانه هایم میزنی تا “تنهایی” م را بتکانی ، به چه می اندیشی ؟ تکاندن برف از روی شانه آدم برفی؟!

________________________

تنهایی خود را بپذیر تا از اتکا به دیگران آزاد شوی ……..من پذیرفتم غیر از خدا هیچ محبوب و دلداری ندارم رها شدم

________________________

دیر گاهیست که تنها بودم / قصه ی غربت صحرا بودم / وسعت درد فقط سهم من است / باز هم قسمت غم ها بودم

________________________

فکر نکن توی دنیا تنهایی !
بلکه فکر کن یه تنها هست که تو براش یه دنیایی . . .

________________________

تنهایی یک احساس نیست
تنهایی کابوس است
اما بزرگترین کابوس
بعد از آمدن و رفتن تو
.نبودن حتی همان تنهاییست

________________________

کلبه تنهایی من. … بی خیال ، با تنهایی بیشتر رفیقم تا با تو … به تنهایی بیشتر از تو ، نیاز دارم ،. پس بگذار با تنهایی تنها باشم ..

________________________

پیش روی من تا چشم یاری میکند دریاست
چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست
در این ساحل که من افتاده ام خاموش
غمم دریا دلم تنهاست

________________________

تنهایی من همان انتظارم است و انتظارم همان عشق! و عشق تنها بهانه ی بودنم! بی بهانه ام نکن …

________________________

تنهاترین تنهای تو . زخم زبونا خورده بود
خدانگهداری نکرد . چون قبل رفتن مرده بود
مسافر دلتنگیا . از بعد تو بیچاره شد
بعد از وداع آخرش . رفت و دیگه آواره شد

________________________

دلم می خواست با هم دیگه تنهائی رو قال بذاریم
دل بکنیم از این قفس، برای هم بال بذاریم
سر بذاریم رو دوش هم ، برای هم گریه کنیم
با همه مهربون باشیم ، برای هم گریه کنیم

________________________

دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی
و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم
تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم
 

 

ادامه →

حکایت درخت و عابد

 در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند:  "فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند" عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت: " ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!" عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.
عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت:«دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است»؛ عابد با خود گفت :« راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم» و برگشت.
بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت. روز دوم دو دینار دید و برگرفت. روز سوم هیچ نبود. خشمگین شد و تبر برگرفت. باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت:«کجا؟» عابد گفت:«تا آن درخت برکنم»؛ گفت«دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند» در جنگ آمدند. ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست! عابد گفت: « دست بدار تا برگردم. اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟»
ابلیس گفت:« آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی»

Free Animations

 

ادامه →