مجنونتم...
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلی نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود گفت یا رب از چه خوارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای خسته ام زین عشق دلخونم مکن من که مجنونم تو مجنونم مکن مرد این بازیچه دیگر نیستم این تو و لیلا تو من نیستم گفت ای دیوانه لیلایت منم در رگت پیدا و پنهانت منم سالها با جور لیلا ساختی من کنارت بودم و نشناختی [تقدیم به همه عاشقای دنیا]
نظرات شما عزیزان: