شعر مرد آبی
مرد آبی برگرد ای مرد آبی ، بگذار باران بیاید. در دشت خشکیدهٔ ما شور بهاران بیاید.
در انتهای زمستان ماییم و یک نسل تشنه بگذار از از ابر مستی یک قطره باران بیاید. دیروز کولاک سرما روح مرا منجمد کرد. بازآ ز یمن قدومت در پیکرم جان بیاید. : دیشب دلم گفت باید تا صبحدم زنده باشی. بر ما شمیمی ز نرگس ، نسرین و ریحان بیاید. وقتی که پر میکشیدی فکر من و دل نبودی ؟ شاید به ناگه بلایی بر این و بر آن بیاید. ای سبزتر از همیشه ، در این غروب پراحساس مگذار این دل بمیرد مگذار شیطان بیاید. در کوچه باغ نیایش از عمق دل خواندمت دوش برگرد ای مرد آبی ، بگذار باران بیاید. شاعر حسین رئیسی (برزو)